حجم سنگین زندگی
باعث شده بیشتر به بودنم بیاندیشم
و بیشتر احساسش کنم
من ، هر روز
تمام باغچه را میکنم و خاکش را بیرون میریزم
ریشه ی گل ها را نوازش میکنم
و بعد ، طی یک مراسم سکوت ،
گل ها را به خانه شان بازمیگردانم
و بدین ترنیب آنها روز به روز با طراوت تر میشوند
چون هر روز بیشتر ارزش خاک زیر پای خود را احساس میکنند
و می فهمند که با آنکه تمام زیبایی باغچه به گل هایش است ،
وکسی به زیبایی خاک توجهی ندارد
اما مادر باغچه خاک است ...
آری گل ها میفهمند که آنها فقط تجلی زیبایی هستند
و زیبایی واقعی در دیگر سو است ، جایی که هیچ کس نمی بیند
مگر کسانی که حسش کنند
اگر دست من بود ، بعد از اینکه گلها باز شدند ،
آنها را سر و ته میکاشتم ،
تا کمی بتوانم از ریشه ها قدر دانی کنم
و بهشان بفهمانم که چقدر مهم هستند
تا وقتی کله ی گل زیبا به خاک خورد و ما تحتش به هوا رفت ،
لذت ببرم از درسی که به او داده ام !
من با افتخار تمام
کلکسیون ریشه هایم را ،
به نمایشگاه گلهای رنگارنگ می برم
تا به انسان های بی ریشه بفهمانم
ذات مهمتر از ظاهر است
و گل زیباست ، بخاطر ذات پاکش
ریشه های سخاوتمندش
و مادر بزرگوارش
و حسی که به همه میدهد زمانی که نگاهش می کنند
و این همه بخشندگی ای که دارد ...
آری من ، هر روز ،
" نگاه آدم ها به زندگی را " به " خود معنای زندگی " سنجاق میکنم
و برای همین است ،
که حجمش هر روز سنگین تر میشود
و وزنش ، هر روز کمتر و کمتر
...