گفتی:
آواز این پرنده
مثل حضور مبهم تنهایی است
با دست خود گلوی قناری را
از حجم استخوانی تن کندم.
گفتی:تنها
در خط استوایی هر سینه
روز ورود عشق چه رویائی است
با دست خود دریچه هر دل را
از چارچوب تنگ بدن کندم.
گفتی،دوباره گفتی:
اینجا چقدر بی تو تماشایی ست
با دست خویش، خود را
در لحظه شکوفه شدن کندم .
" عبدالجبار کاکائی "