loading...
بهترین وب شعر و عشق

امیر حسین بازدید : 106 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

در عشق راهی برای عقل نیست آنانکه عاقلانه عاشق شده اند
عاشق نیستند عاقلند.
آنانکه عاشقانه عاشق شده اند ، دیوانه اند
.

امیر حسین بازدید : 75 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

عشق مثل ابه .میتونی تو دستت قایمش کنی اما اخرش یه روز دستتو وا میکنی میبینی نیست
بی اینکه بفهمی پر از خاطرست


راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیرید.

 

عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است

امیر حسین بازدید : 77 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (1)

عشق فراموش کردن نیست بلکه به خاطر سپردن است ،عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است،

عشق دیدن نیست

بلکه احساس کردن است ،عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست

بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است

امیر حسین بازدید : 72 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

دبیر شیمی: عشق چیزی ست که بر قلب اثر می کند

 

دبیر زیست: عشق تنها بیماریست که ویروس آن از طریق چشم وارد می شود

 

دبیر ورزش: عشق اولین توپی است که با اولین نگاه وارد دروازه قلب می شود

 

دبیر ریاضی: رابطه عشق و معشوق مثل زاویه قائمه است

امیر حسین بازدید : 81 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست

 

گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست

 

گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست

امیر حسین بازدید : 87 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

* عشق *

 

عشق یعنی با تو خواندن از جنون ، عشق یعنی سوختنها از درون

 

عشق یعنی سوختن تا ساختن ، عشق یعنی عقل و دین را باختن

 

عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ، عشق یعنی گم شدن در باغ دل

 

عشق یعنی تو ملامت کن مرا، عشق یعنی می ستایم من تو را

 

عشق یعنی در پی تو در به در ، عشق یعنی یک بیابان درد سر

 

عشق یعنی با تو آغاز سفر ، عشق یعنی قلبی آماج خطر

 

عشق یعنی تو بران از خود مرا ، عشق یعنی باز می خوانم تو را

 

عشق یعنی بگذری از آبرو ، عشق یعنی کلبه های آرزو

 

عشق یعنی با تو گشتن هم کلام، عشق یعنی انتظار یک سلام

 

عشق یعنی دستهایی رو به دوست ، عشق یعنی مرگ در راهت نکوست

 

عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ، عشق یعنی دل سپردن تا ابد

 

عشق یعنی سروهای سر بلند ، عشق یعنی خارها هم گل کنند

 

عشق یعنی تو بسوزانی مرا ، عشق یعنی سایه بانم من تو را

 

عشق یعنی بشکنی قلب مرا ، عشق یعنی می پرستم من تو را

 

عشق یعنی آن نخستین حرفها ، عشق یعنی در میان برفها

 

عشق یعنی یاد آن روز نخست ، عشق یعنی هر چه در آن یاد توست

 

عشق یعنی تک درختی در کویر ، عشق یعنی عاشقانی سر به زیر

 

عشق یعنی بگذری از هفت خان ، عشق یعنی آرش و تیر و کمان .....

امیر حسین بازدید : 99 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

تو نبودی و من با عشق نا آشنا بودم....
تو نبودی و در نهان جانه دلم جایت خالی بود
.......
تو نبودی و باز به تو وفادار بودم
........
تو نبودی و جز تو هیچ کس را به حریم قلبم راه ندادم
......
و تو آمدی.از دوردستها
......
از سرزمین عشق
......
تو مرا با عشق آشنا کردی
.....
با تو تا عرش دوست داشتن سفر کردم
........
تو مفهوم عاشق بودن را به من آموختی
..........
با تو کامل شدم
.......
با تو بزرگ شدم
......
با تو الفبای عشق را اموختم
.......
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم
......
به تو و کلبه عاشمان بالیدم
.......
تو نیمه گمشده ام شدی
........
حال که اینچنین شیفته توام باش تا در کنارت آرامش بیابم
....
حتی برای لحظه ای از من جدا نشو
......
بدون تو دستم سرد است
........
بدون تو آغوشم تهی و لبریز درد است
......
به حرمت عشقمان
...
به حرمت لحظات زیبایمان
..........
مرو که بی تو من هیچم
.......
بمان با من
.....
بدان که تا ابد نام تو بر قلبم حک شده
........
بدان که عشقمان همیشه پاک خواهد ماند
.............
به وفایم ایمان داشته باش
...............
تا به تو نشان دهم معنی واقعی واژه عشق را

امیر حسین بازدید : 95 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای من و توست

 

اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست

 

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدای هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم

 

دوستت دارم

امیر حسین بازدید : 80 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

خدا کنه که بارون بباره بباره بباره
آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چطور دلت اومد بری من که تورو می پرسدیدمت؟!

اون شب یه جور دیگه من و نگاه می کردی
یادمه اون شب با بغض من و صدا می کردی
اون شب برای آخرین بار دست من و گرفتی
گفتی خدا نگهدار تنهام گذاشتی رفتی

خدا کنه که بارون بباره بباره بباره

آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره
به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت
چطور دلت اومد بری من که تورو می پرسدیدمت؟!

امیر حسین بازدید : 83 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)


چشاتو وا کن و ظل بزن بهم

واسه دیدن تو اینجا اومدم

اومدم بگم هنوز عاشقم

زیر حرف های قدیمم نزدم

وقت رفتن به تو گفتم عشقم

من یک روز دوباره بر می گردم

تو روز های دوری و تنهایی

روز و شب فقط به تو فکر کردم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

با نگاه مهربونت امشب

به قشنگی شب مهتابه

خنده های تو پر از احساس

بعضی وقت ها اخمت هم جذابه

نمی دونم تو کی بودی اما

من دیوونه رو مجنون کردی

دلم و تو عشق تو گم کردم

وقتی موهاتو پریشون کردم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

چقدر خوبه که دستامو تو دستای تو می زارم

چه دنیایی تو چشمات چقدر دنیاتو دوست دارم

امیر حسین بازدید : 69 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

شال و کلاه کن اسمون خیسه ،
چترتو وا کن گریه بارونه
حال و هوای برق ریزون چشمات
پاییزم نمیدونه ...

پروانه وقتی که میسوختن
تقدیرتو دوختن به تقدیرم
هر وقت دلت میگیره میسوزم،
هر وقت دلت میسوزه میمیرم !

خیلی دلم گیره، خیلی گرفتارم،
دوست داشتنت خوبه، خیلی دوست دارم
خیلی دلم گیره، خیلی گرفتارم،
دوست داشتنت خوبه، خیلی دوست دارم

محبوب من چشمات به من میگن،
روز جدایی خیلی نزدیکـــــــه،
میری نمیدونی که دور از تو ..
دنیام چقدر غمگینو تاریکه!

دنیای من تاریک و غمگینه،
بار جدایی خیلی سنگینه..
هر کس که از حالم خبر داره،
از شونه هام این بارو برداره!

خیلی دلم گیره، خیلی گرفتارم،
دوست داشتنت خوبه، خیلی دوست دارم
خیلی دلم گیره، خیلی گرفتارم،
دوست داشتنت خوبه، خیلی دوست دارم


http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRro1MaVsYgndyRK3rux2odcw3Tfp2VAaGrtvIBvEqD4blujRs6cmgTEr8f

امیر حسین بازدید : 309 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

پای تو نشستم/ببین که اخرش چی شد

آرزوهای قشنگم /واسه تو سهم کی شد؟

دلمو شکستی و رفتی پیِ کاره خودت

اینا تقصیرِ توئه / اون دلِ بیمارِ خودت

دلِ بیمارِ خودت

خیلی دلم ازت پره / بدجوری از تو دلخوره

یه روز تلافی میکنه / دل از دلِ تو میبره

قلبمُ پس فرستادی / خوب خودتو نشون دادی

من خودمم خسته شدم / پاشو برو ، تو آزادی

میدونستم ، مزه ی عشقم دلتُ میزنه

دلِ تو یه تیکه سنگِ خوب محالِ بشکنه

تورو دستِ کم گرفتم / که این شد آخرش

هنوزم خاطرت اینجاست / بیا بردار ببرش

بیا بردار ببرش

خیلی دلم ازت پره / بدجوری از تو دلخوره

یه روز تلافی میکنه / دل از دلِ تو میبره

قلبمُ پس فرستادی / خوب خودتو نشون دادی

من خودمم خسته شدم / پاشو برو ، تو آزادی


امیر حسین بازدید : 93 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

 

من نمیتونم بخندم دست خودم نیس

 

واسه دیدنت یه لحظه ام دل تو دلم نیس

 

هنوز از یادم نرفته مهربونیات و کارات

 

مگه توبه من نگفتی میخوامت با نگاهات

 

باورش برام عجیبه که شنیدم تنها نیسی

 

داری از اون ور دنیا موج منفی میفرستی

 

باورش برام عجیبه که میگن منونمیخوای

 

که دیگه مثل قدیما سرنمیزنی نمیایی

 

شاید اشتباه من بود که ازت فرشته ساختم

 

پای دوست داشتن تو من همه زندگیمو باختم

 

شاید اشتباه من که ازت فرشته ساختم

 

پای دوست داشتن تومن همه زندگیمو باختم


امیر حسین بازدید : 68 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

http://s2.picofile.com/file/7133247525/bia2mob_10_.jpg

فرصت زندگی داری بخاطرم خطر نکن به پای این شکسته دل جوونیتو هدر نکن

حیفه بمونی با غم عشق من بی خانمون به شعله ها نگاه بکن منم یه شمع نیمه جون

*میشناسمت ای خوب من وابسته ای مثل خودم من نمیخوام درگیر این دردی بشی که من شدم*

همینقدو بهت بگم خسته و وامونده شدم تقدیر بی وفا میگه مهمون ناخونده شدم

اینکه بهت میگم برو خیال نکن که راحته بدون که بعد رفتنت دلم فکر شکایته

نگاه بی تفاوتم ترسیه از برگشتنت خواستم بیفته از سرت عادت دلتنگ شدنت

*میشناسمت ای خوب من وابسته ای مثل خودم من نمیخوام درگیر این دردی بشی که من شدم*

همینقدو بهت بگم خسته و وامونده شدم تقدیر بی وفا میگه مهمون ناخونده شدم

فرصت زندگی داری بخاطرم خطر نکن به پای این شکسته دل جوونیتو هدر نکن

سخته گذشتن از همون عشقی که پوچ و خالی نیست با سرنوشت چی میشه کرد وقتی دیگه مجالی نیست




امیر حسین بازدید : 73 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

http://dl.funiha.com/images/60288551201920234495.jpg


تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

نگاکن چی به روز من اوردی

منو با رفتنت دیوونه کردی

کدوم ویرونه رو باید بگردم؟

تو دنیای منو ویرونه کردی

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

از احساسم تو دل نکن

چقددوری از عشق من

میشه چیزی بگی به جای رفتن؟

تو احساس منو بازیچه کردی

نفهمیدی که با دنیام چه کردی

داری میری بدون من ولی باز

بدون شب,گریه هامو میشه هم راز

شب یلدای بی پایان و آغاز

امیر حسین بازدید : 70 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (1)

دست خودم نیست که واست اشکامو جاری می کنم

با اینکه سهم من نبود باز بی قراری می کنم

سخته دلت رو بسپری به اونکه آخرش می ره

دیگه برای موندنت برای داشتنت دیره

اون که می گفت دعا بکن بهش بگو اثر نداشت

بگو که گریه های من پیش خدا اثر نداشت

الهی هیچ وقت نبینی

 الهی که سرت نیاد

حتی یه لحظه درد من درون بسترت نیاد

تا به ابد دورشه ازت هر چی غمو جدائیه

هرکی هنوزم تو سرش هوای بی وفائیه

کاشکی میشد ثانیه ای به یاد من سر بکنی

کاشکی میشد ترانه ی عشقمو باور بکنی

یاد تو هرگز از سرم جدا نمیشه نازنین

کلام آخرم اینه دوســــــــــــــــــت دارم فقط هممین

امیر حسین بازدید : 73 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)


تو که خوبی منم خوبم...

چه جوری شد نمیدونم که عشق افتاده به جونم
خودت خونسردی اما من نه اینطوری نمیتونم دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته تر میشم

تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه تر میشم
یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم

به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم......



بگو با من چیکار کردی که اینجور درب و داغونم

نه گریونم نه خندونم مثل موهات پریشونم
من از فکرو خیال تو همش سردرد میگیرم

سر تو با خودم ، با تو ، با یه دنیا درگیرم .........
یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم

به حالم اعتباری نیست

تو که خوبی منم خوبم...


 

 

 

امیر حسین بازدید : 74 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...

مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

امیر حسین بازدید : 62 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم . 

دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند .

 

جراح و تعمیرکار !

روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد...

 

سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟!

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!

امیر حسین بازدید : 66 پنجشنبه 18 خرداد 1391 نظرات (0)

چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.
خیلی این لحظات برایم زیباست.
به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.
قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد
و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.
چقدر این انتظار شیرین است.
انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.
خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.
شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،
پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم
و همدیگر را در آغوش میفشاریم.
شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.
معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.
گریه نکن عزیزم  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .
می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند.
ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.
من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.
گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .
این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.
به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،
غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.
آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو…

امیر حسین بازدید : 89 چهارشنبه 17 خرداد 1391 نظرات (0)

من به تو خندیدم

چونکه می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه

سیب را دزدیدی!

پدرم از پی تو تند دوید.

و نمی دانستی که

باغبان باغچه همسایه

     پدر پیر من است!!

من به تو خندیدم

تا که با خنده خود

پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک،

لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک!

دل من گفت برو.

چون نمی خواست به خاطر بسپارد

گریه تلخ تو را...

و من رفتم و هنوز

سالها هست که در ذهن من آرام ،

آرام...

حیرت و بغض نگاه تو تکرار کنان

می دهد آزارم

  و من اندیشه کنان غرق این پندارم  

که چه میشد اگر باغچه ی خانه ی ما سیب نداشت . . .

امیر حسین بازدید : 79 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (1)

در فکر ماه شب چهارده ام ..

با چهره ای بزرگ و زیبا از پشت کوه سر برآورد - ولی روشنایی نداشت -

لحظه به لحظه که بالاتر میرفت، روشنایی اش زیادتر می شد و اندازه اش کوچکتر

آنچنان بالا رفت تا به تعادلی در روشنایی و اندازه رسید.

و من به تعادل اندیشیدم!!

و هرچه فکر کردم، تعادلی نبود، تعادلی نیست، ندارم!!

دراز کشیدم تا خوابم ببرد ولی نبرد، برخواستم تا دوباره ماه را بنگرم،

ماه دستی بر لبه ی پنجره گذاشته بود و با لبخندی به شیشه می کوبید،

پنجره را بگشودم، گفتمش، پس تویی که همه ی زیبارویان را به تو تشبیه می کنند؟

لبخندی زد و دور شد، آه .. و من، تو را دیدم که دور شدی ..

و در سکوت، و در لبخندی تلخ، یاد کلام قیصر افتادم و زمزمه کردم،

وقتی تو نیستی، نه هستهای ما چونانکه بایدند، نه بایدها ..

و همچو قیصر، مثل همیشه، لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره کردم، برای روز مبادا،

و با او تکرار کردم، هر روز بی تو روز مباداست ...

و باز به تعادل اندیشیدم، تعادل روح، تعادل فکر، جسم و زندگی،

همانهایی که با رفتنت با خود بردی ..

امیر حسین بازدید : 84 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

زیر این طاق کبود، یکی بود، یکی نبود
مرغ عشقی خسته بود، که دلش شکسته بود
اون اسیر یه قفس، شب و روزش بی نفس
همه آرزوهاش، پر کشیدن بود و بس
تا یه روز یه شاپرک، نگاشو گوشه ای دوخت
چشش افتاد به قفس، دل اون بد جوری سوخت
زود پرید روی درخت، تو قفس سرک کشید
تو چش مرغ اسیر، غم دلتنگی رو دید
دیگه طاقت نیاورد، رفت توی قفس نشست
تا که از حرفهای مرغ شاپرک دلش شکست
شاپرک گفت که بیا تا با هم پر بکشیم
بریم تا اون بالاها سوار ابرها بشیم
یه دفعه مرغ اسیرنگاهش بهاری شد
بارون از برق چشاش روی گونش جاری شد
شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اونو دید
با خودش یه عهدی بست نفس سردی کشید
دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی ذاشت
تا یه روز یه باد سرد، میون قفس وزید
آسمون سرخابی شد سوز برگ از راه رسید
شاپرک یخ زد و یخ، مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد
مرغ عشق شاپرکو به دست خدا سپرد
نگاهش به آسمون، تا که دق کردش و مرد

امیر حسین بازدید : 75 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از همه گل‌های سرخ دنیا متنفر باشیم فقط چون در کودکی وقتی خواستیم گل‌سرخی را بچینیم خاری در دستمان فرو رفته است؟
زندگی را نخواهیم فهمیداگر دیگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتنرا لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تااز آرزوهایمان اجابت نشدند.
زندگی را نخواهیم فهمید اگرعزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دیگر درس و مشق را رها کنیم و به سراغ کتاب نرویم فقط چون در یک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم و نتوانستیم یک سال قبول شویم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بی‌نتیجه ماند.
زندگی را نخواهیم فهمیداگر همه دست‌هایی را که برای دوستی به سمت ما دراز می‌شوند، پس بزنیم فقطبه این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ماسوءاستفاده کرد.
زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر فقط چون یکبار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دل‌بستن بهراسیم.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه شانس‌ها و فرصت‌های طلایی همین الان را نادیده بگیریم فقط به این خاطر که در یک یا چند تا از فرصت‌ها موفق نبوده‌ایم.
فراموش نکنیم که بسیاری اوقات در زندگیوقتی به در بسته‌ای می‌رسیم و یک‌صد کلید در دستمان است، هرگز نبایدانتظار داشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیمصبر کنیم و همه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آنها در را باز کند.گاهی اوقات کلید صدم کلیدی است که در را باز می‌کند و شرط رسیدن به اینکلید امتحان کردن نود‌ و نه کلید دیگر است. یادمان باشد که زندگی را هرگزنخواهیم فهمید اگر کلید صدم را امتحان نکنیم فقط به این خاطر که نود و نهکلید قبلی جواب ندادند. از روی همین زمین خوردن‌ها و دوباره بلندشدن‌هاستکه معنای زندگی فهمیده می‌شود و ما با توانایی‌ها و قدرت‌های درون خودبیشتر آشنا می‌شویم.

زندگی را نخواهیم فهمید اگر از ترس زمین خوردن هرگز قدم در جاده نگذاریم.

امیر حسین بازدید : 81 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

عشق میتونه انواع مختلفی داشته باشه خیلی از ما وقتی کلمه عشق به گوشمون میرسه فکرمون فقط به یه چیز خطور میکنه و اون عشق و عاشقی بین دختر و پسره.

باید اینو بدونیم که بهترین عشقها عشق به امام حسین علیه السلامه وعشق به چهارده معصوم از عشق به خدا نشعت میگیره.اینم یادمون باشه که اسم هر احساسیرو عشق نذاریم وبه هر کسی وابسته نشیم.

امیر حسین بازدید : 100 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

برای عشق تمنا کن
ولی
خارنشو.

عشق را قبول کن
ولی
غرورت را ازدست نده.

برای عشق گریه کن
ولی
به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز
ولی
نذارپروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببند
ولی
پیمان نشکن.

برای عشق جون خودتو بده
ولی
جون کسی رونگیر.

برای عشق وصال کن
ولی
فرارنکن.

برای عشق زندگی کن
ولی
عاشقانه زندگی کن

امیر حسین بازدید : 87 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

 

دل خوشی

دل من حالش خوشه ...
اصلا بلد نیست بگیره...
ولی خیلی تنگ میشه...
گاهی می ترسم بمیره...
اما بازم به خودش میاد و سوسو میزنه...
باز حیاط خلوت سینمو جارو میزنه...
می گمش تا کی میخوای عاشق بشی و بشکنی...
به روی خودش نمی یاره...
می پرسه
بامنی...؟؟!!
با کیم...
با توی عاشق پیشه ی سر به هوا
با توی دیوونه ی در به در بی سر و پا
با تو که هر چی دارم می کشم از دست توئه
با تو که هر جا میرم مسیر در بست توئه
کی می خوای دست از سر آبروی من برداری...
کی می خوای عقلی که دزدیدی سر جاش بذاری...
کی می خوای بزرگ بشی سنگین بشینی سر جات...
سر به راه بشی و دنیا رو نذاری زیر پات

امیر حسین بازدید : 69 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

سر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اولکلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، او از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که آن پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه آن پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهری که آن پسر اقامت داشت کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد! در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت… پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود:

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

امیر حسین بازدید : 69 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

زندگی

 

زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی.
زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چون گل، که بنوشی اش چون شهد.
زندگی، بغض فـروخورده نیست.
زندگی، داغ جگــــر گـــوشه نیست.
زندگی، لحظه دیدار گلــی خفته در گهــــواره است.
زندگی، شوق تبسم به لب خشکیده است.
زندگی، جـــرعه آبی است به هنگامه ظهـــر در بیابانی داغ.
زندگی، دست نوازش به ســر نوزادی است.
زندگی، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست.
زندگی، شـــوق وصال یار است.
زندگی، لحظه دیدار به هنگامــــــه یاس.
زندگی، تکیه زدن بر یــار است.
زندگی، چشمه جــوشان صفا و پاکـــی است.
زندگی، مـــوهبت عرضه شده بر من انسان خاکـــی است.
زندگی، قطعه سرودی زیباست که چکاوک خواند که به وجدت آرد به سرشاخه امید و رجا.
زندگی، راز فـروزندگی خورشید است.
زندگی، اوج درخشندگــــــی مهتــاب است.
زندگی، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است.
زندگی، طعــم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است.
زندگی، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است.
زندگی، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است. به، که چقدر شیـــرین است.
زندگی،خاطره یک شب خوش،زیر نورمهتاب،روی یک نیمکت چوبی سبز،ثبت درسینه است.
زندگی، خانه تکانی است. هر از چندگاهی از غبار اندوه.
زندگی، گـوش سپردن به اذان صبح است که نوید صبـح است.
زندگی، گاه شده است خوش نیاید به مذاق.
زندگی، گاه شده است که برد بیراهم.
زندگی، هر چه که هست، طعـــم خوبی دارد، رنگ خوبــــی دارد.
 
شاد باشید
امیر حسین بازدید : 78 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

مطمئن باش و برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و عشق پاکی که پر از یاد تو بود
و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود
تو برو، برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام
سر هم بند زنم

امیر حسین بازدید : 78 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (0)

پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را می شناسم

تعداد صفحات : 5

درباره ما
عشقی که با اشکهای چشم شستشو گردد همیشه پاکیزه و زیبا خواهد ماند .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • فیلترپرس
  • گالری تصاویر خودرو
  • بررسی خودرو
  • اخبار خودرو
  • نرخ ارز
  • خرید جم کلش اف کلنز
  • پکیج تصفیه فاضلاب
  • درمان بواسیر
  • العاب بنات
  • داروخونه
  • خرید جم کلش اف کلنز
  • خرید vpn
  • دانلود نمونه سوال امتحانی
  • دانلود مقاله ترجمه شده
  • دانلود آهنگ جدید
  • قرص مخمر آبجو
  • جاهای دیدنی
  • خرید گیفت کارت
  • شنل بلو
  • آتلیه عکاسی
  • تشریفات مجالس
  • ویزای روسیه
  • سنجش و دانش
  • خرید اکستندر
  • خرید لارجر باکس
  • آفبا
  • نرخ ارز آزاد
  • اتاق کودک
  • ثبت شرکت
  • هارد SSD
  • مدل لباس مجلسی زنانه
  • واضح
  • تور کیش
  • برگزاری عروسی
  • قیمت ssd samsung
  • آپلود عکس
  • آپلود عکس
  • پکیج تصفیه فاضلاب
  • دانلود فیلم
  • منابع آزمون دکتری هنر
  • سنجش و دانش
  • سنجش و دانش
  • مشاوره آنلاین
  • بلیط هواپیما
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود موسیقی
  • خرید خودرو
  • دانلود فیلم و سریال
  • اس ام اس خوون
  • منابع دکتری معماری
  • مونوپاد
  • آفبا
  • تاریخچه طراحی لوگو
  • چاپ
  • عکس
  • قالب بتن
  • خرید vpn
  • خرید وی پی ان
  • خرید vpn
  • دانلود سریال
  • خرید ssd samsung
  • برفکی پورتال خبری
  • خرید سی سی کم
  • اخبار ویندوزفون
  • آزمون دکتری معماری
  • منابع آزمون دکتری
  • دانلود آلبوم 6 فرزاد فرزین
  • آهنگ تیتراژ سریال کیمیا
  • دانلود آهنگ در حاشیه
  • افزايش بازديد
  • چت
  • لایسنس ویندوز
  • غذای سهره
  • عکس زنبور
  • گردشگری تایلند
  • اخبار موسیقی
  • زناشویی
  • Artificial Intelligence Solutions
  • خدمات مجالس
  • گن لاغری مردانه
  • گالری عكس
  • تراوين
  • تور آنتالیا
  • دانلود بازی اندروید
  • دانلود آهنگ جدید
  • دانلود آلبوم زدبازی به نام بزرگ
  • مدل مانتو زنانه
  • مدل مانتو 94
  • موزیک پرشیا
  • دانلود آهنگ جدید
  • دستگاه وکیوم سینه
  • افزایش سایز سینه
  • روغن ماساژ بدن
  • سقف کاذب
  • عکس دختر ایرانی
  • مقالات ترجمه شده ISI
  • آپدیت نود 32
  • طراحی ساختمان فولادی به روش lrfd
  • دانلود کتاب
  • دانلود پایان نامه رشته کامپیوتر
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 167
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 81
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 100
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 171
  • بازدید ماه : 171
  • بازدید سال : 2,221
  • بازدید کلی : 23,038